اگر مویس واقعا باور دارد به اینکه فن‌پرسی و رونی و نانی و کاگاوا و کریک و ویدیچ و دخه‌آ و.. بازیکنانِ درجه یک نیستند؛ آن وقت منچستریونایتدِ دیوید مویس هرگز خروجیِ مطلوب نخواهد داشت

 درباره‌ی دلایلِ افتِ من‌یونایتد و وضعیتِ بدِ چلسی باید تحقیق کرد. ماجرا خیلی  "رو"  نیست. چیزِ مشمئزکننده‌ای اما این وسط هست. همیشه رسانه‌ها نیستند که برخی ایده‌ها و تحلیل‌های نادرست و دور از واقعیت را جا می‌اندازند. مجریانِ کار هم گاهی دلایلِ نادرست و ناموجود برای ناکامی‌شان را به رسانه‌ها حُقنه می‌کنند و تحلیل‌های نادرست از رسانه‌ها به مردم منتقل می‌شود. آرسن ونگر مدت‌ها نداشتنِ بازیکنانِ بزرگ و تواناییِ پایینِ اقتصادی را دلیلِ ناکامی‌های آرسنال می‌دانست. و این جا افتاده بود. همه جا همین را می‌گفتند. تیمِ این فصلِ آرسنال، از تیم‌ای که فابرگاس و فن‌پرسی و نصری را داشت، قوی‌تر است؟ آرسنال مدت‌ها مشکلِ سازماندهیِ دفاعی داشت و این فصل، ونگر تیم‌اش در این زمینه آماده‌تر است. پس موفق‌تر است. فعلن موفق‌تر است. دیوید مویس گفته «تیم‌ای که می‌خواهد در لیگ قهرمانان قهرمان شود، باید 6 مهره‌ی کلاسِ جهانی داشته باشد و یونایتد این شرایط را ندارد.» خانواده‌ی گلیزر از مویس حمایت کرده‌اند و امروز گفته‌اند که در ژانویه دیوید مویس می‌تواند تا 50 میلیون یورو برای خریدِ بازیکنانِ تازه هزینه کند. یونایتد فصلِ پیش رونی را در بازیِ برگشت با رئال مادرید روی نیمکت داشت اما به راحتی داشت تیمِ مورینیو را کنار می‌زد. با نانی و ولبک و گیگزِ 39 ساله و فن‌پرسی. اشتباهِ داور مانع شد.

 

یونایتد دو مشکلِ اساسی دارد: 1-جدا از سرمربی که دیوید مویس باشد، تمامِ نیروهای گروهِ فنیِ تیم نسبت به فصلِ گذشته و فصل‌های گذشته عوض شده‌اند. فرگوسن با آن تجربه جای خود را به مویس داده و دستیاران و گروهِ پشتوانه‌‌ی فرگوسن با آن تجربه‌ی بین‌المللی و تجربه‌ی سازگاری با فشارِ بالا، جای خود را داده‌اند به دستیارانِ مویس و گروهِ پشتوانه‌یی که در چند سال همکاری با مویس، اوج فشاری که تحمل می‌کردند، رویای رسیدن به رده‌ی هشتم تا پنجمِ لیگ برتر انگلیس بود. پس تنها فرگوسن جای خود را به مویس نداده، یک تیمِ فنیِ بزرگِ سازگار شده با بالاترین حدِ فشارِ فوتبالِ جهان، جایش را داده به یک تیمِ-همچنان-ناسازگار با فشارِ زیاد. 2-همین عاملِ اول، واردِ تمرینات من‌یونایتد شده و از تمرینات، به بازیِ یونایتد راه یافته است. یونایتدی‌ها در زمین، بازی‌‌شان «شدت» ندارد و وقتی شدت می‌یابد، تداومِ شدت ندارد. تیم‌های بزرگ، وقتی با شدتِ فشار، سازگار می‌شوند؛ فوتبال‌شان شدت می‌یابد: پرس کردنِ شان، پاس‌های‌شان، میلِ به بازگشتِ‌شان از شکست به تساوی و از تساوی به پیروزی. من‌یونایتد زیر دستِ یک گروهِ فنی‌ که فشار و شدتِ فشار را درک نکرده، تیم‌ای شده که «شدت» ندارد. پس تداوم ندارد. پس کیفیت‌اش نوسان دارد. تمرینات‌اش شدت ندارد و اگر دارد، تداومِ شدت ندارد. پس تمریناتِ یونایتد، این تیم را آماده‌ی چالش‌های بزرگ نمی‌کند.


تاوانِ واقع‌بین نبودن
مسئله هنوز این نیست که مویس باید بماند یا برود، چون مشکل بنا بر آنچه در بالا نوشته شد، تنها تصمیماتِ مویس در جریانِ بازی یا تعویض‌های او نیست. مسئله این است که اگر دیوید مویس چنانکه مدعی شده، واقعن باور دارد به ترازِ اول نبودنِ بازیکنان‌اش؛ آن‌گاه تیم‌اش را به سادگی غرق خواهد کرد. اگر مویس واقعن باور دارد به اینکه فن‌پرسی و رونی و نانی و کاگاوا و کریک و ویدیچ و دخه‌آ و البته ولبک بازیکنانِ درجه یک نیستند؛ آن وقت منچستریونایتدِ دیوید مویس هرگز خروجیِ مطلوب نخواهد داشت. از بی‌اعتمادیِ فنیِ دیوید مویس به این نیروها-که درجه یک هستند- می‌توان نتیجه گرفت که مویس به خودش اعتمادِ فنی ندارد. و این خطرناک است. باور نداشتن، ضدِ شدت یافتن است. باور نداشتن، اینرسی‌آور است. فوتبال، ورزشِ آدم‌های باهوشِ واقع‌بین است. آدم‌های باهوش‌ای که واقع‌بین نیستند، دیر یا زود غربال می‌شوند و در دایره‌ی نخبگان قرار نخواهند گرفت. آرسن ونگر باهوش بود. واقع‌بین هم بود. مدتی واقع‌بینی‌اش را از دست داده بود. تیمِ او بهتر شده است. پیش‌نیازِ این رشد، افزایشِ واقع‌بینیِ ونگر بوده است؛ چیزی که شاید پایدار و همیشگی نباشد. دیوید مویس آدمِ کم‌هوشی نیست، اما اگر آنچه در چند روزِ گذشته درباره‌ی کیفیتِ تیم‌اش و دلایلِ افتِ یونایتد به رسانه‌ها گفته را خودش باور کرده باشد؛ واقعیتِ فوتبال پس‌اش می‌زند. خودش را و تیم‌اش را. و بعد: یونایتد، مویس را ؟